Savante

مرکز حفظ و نشر دلنوشته های خودم...

۶ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

تنها مگر خدا برساند مرا به تو...

وقتی سوانت رو می آورد به شعر خواندن بی وقفه، یعنی حال و هوای دلش طوفانی است، با رگبار های پراکنده...

این هم یک شعر که شاعرش "زن" است!

 

از تو رسیده ام به خدا، از خدا به تو
تنها مگر خدا برساند مرا به تو

افتاده ام به دام بلایی به نام عشق...
ختم به خیر می‌شود این ماجرا به تو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)
در خلوت سکوت خودم زار میزنم...

در خلوت سکوت خودم زار میزنم...

 

 

در خلوت سکوت خودم زارمی زنم!
غمگین ترین کلاغ دهات شما منم!
شاید شبی کنارهمین غصه های زرد
مثل درخت خشکِ تبرخورده بشکنم
قابیل قصه ی من

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

ما زن ها، هیچوقت شعری نگفته ایم

ما زن ها...

ما زن ها شعری نگفته ایم

دلمان را روی کاغذ نیاورده ایم

نه بخاطر اینکه هیچوقت مجنون نبوده باشیم

نه بخاطر اینکه هیچوقت عاشق نشده باشیم

و نه حتی بخاطر ظلم تاریخی "بیسوادی"...

نه اینها همه توهمات است

زن ها هم عاشق شده اند و

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)
دلم برای کسی تنگ است...

دلم برای کسی تنگ است...

نمیدانم چرا اما شعرهای حمید مصدق خیلی به دلم مینشینند، توصیف ها و رنگ و بوی احساسش، جنس دلتنگی هایش همه را لمس میکنم...

دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)
زمستان شده

زمستان شده

گفتی : «نظر خطاست»!

تو دل می بری رواست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)
رو به زوال...

رو به زوال...

همه چیز دارد با سرعت برق و باد رو به زوال میرود. ده، پانزده سال پیش اگر کسی به سوانت میگفت در چشم بهم زدنی همه ی روزهای خوش جوانی اش سپری خواهد شد و اصلا نخواهد فهمید کی جوانی اش به سر آمد، پوزخندی بهش میزد و میگفت: برو عامو سرت جایی خورده لابد، داری چرند و پرند میپراکنی! اووووه یک عالم فرصت هست هنوز!!! اما حالا... حالا واقعا میفهمد گذر عمر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)