نمیدانم راست و درستش همین هاست که میگویند، یا سفسطه و آسمان ریسمان بافتن است که میگویند عشق کور و کر میکند! اما گمانم راست گفته باشند. آخر من گاهی اوقات با همین چشمانم دیده ام حتی تجربه اش کرده ام بچه جان.

به سان وایتکسی که روی جرم ها ریخته میشود و با جوششی ریز آنها را در خودش حل میکند و میشوید؛ این عشق و محبت بی صاحاب هم همه ی فلسفه بافی ها و گزاره های منطقی ای که با عقل و تدبیر و تدبّر کنار هم چیده ای، به هم میریزد و تو حیران میمانی که چه شد؟!

این منم؟ این منم که علیه خودم و تدبیر و اندیشه ام شوریده ام؟

این هم از عجایب این  دنیای ماست. آدم ها ممکن است روز ها و شب ها بنشینند حساب و کتاب کنند، دو دوتا چهارتا کنند تا خودشان را قانع کنند انجام دادن یا ندادن کاری درست تر است اما به یکباره کسی یا چیزی رأی شان را بزند.

بله بچه جان، این عجیب است. اما واقعیت دارد. ما آدم ها همچین کارهایی میکنیم، یکی از دلایلش هم همان بی صاحابی است که آن ابتدا اسمش را بردم.

یک چیزی است تو مایه های مخدر، گیج و منگمان میکند. حس سرخوشی و مستی میدهد. و شاید کمک میکند دردها و بدبختی های دیگر این دنیا را از یاد ببریم، حتی شده برای مدتی کوتاه. و البته در غالب موارد، خماری بعدش میشود قوز بالای قوز سایر فلاکت هایمان. اما بنی بشر همان "لختی آسایش" را غنیمت میداند ولو اینکه بعدش درد و خماری باشد.

خلاصه که آدم های عاقل هم توی دام این مخدر می افتند، و چه بسا بیشتر و بدتر از بقیه. با مخ میخورند توی دیوار آن بی صاحاب. چرا؟

چرایش را یک بشری اینطور توضیح داده بود که هرچه با سرعت بیشتری از چیزی دوری کنید و ازش فرار کنید؛ از آن ور با شدت بیشتری بهش برخورد خواهید کرد، چون زمین گرد است!!!

این یکی همینطور رو هوا یک استدلالی از خودش در کرده بود اما به گمانم این از آن خزعبلاتی بود که خیلی جاها جواب خیلی از مسئله ها را میدهد و علت خیلی از معلول هاست.

خلاصه که چیزی های زیادی اینجا اتفاق می افتد که نه توجیه علمی دارد و نه توضیح منطقی.

گفتم که بدانی و معلوماتت درباره ی این دنیای ما بیشتر شود و توی عالم "بچه های به دنیا نیامده" ، بچه ی سوانت یک سر و گردن از بقیه بالاتر باشد و بیشتر از بقیه حالیش بشود.