حرف قشنگی بود، اینکه میگفت: گاهی اوقات جان و تن رودرروی هم می ایستند و باهم میجنگندجانی که میخواهد بمیرد و تمام شود و نباشد و تنی که تقلا میکند برای ماندن. بعد اسم این جدال را میگذارند افسردگی. اسم قشنگی نیست... "افشردگی" بیشتر بهش می آید. واقعا فشردگی حاصل از این جنگ ، جانکاه و تن فرساست. هم جان در عذاب است، هم تن در مضیقه.

اصلا چرا سعی میکنند بگویند این دردی است که درمان دارد؟ مگر غیر از این است که "افشردگی" ذات این دنیای سگی ماست. پس دیگر این اسم گذاشتن ها و ادعاهای توخالی چیست؟ چه درمانی؟ چه کشکی؟

فقط باید تحمل کرد تا تمام شود. و برویم به مرحله ای بالاتر و دشوارتر و جان فرساتر. همین.