شاید اولین باری که شنیدم "مادیات خوشبختی نمی آورد"  توی دلم به طرف گفتم  "خفه شو انقد زر نزن"!

اما حالا با تمام وجودم این جمله را درک میکنم. من نه تنها  سوپر مایه دار نیستم بلکه حتی مایه دار خالی هم نیستم. اما میبینم با وجود اینکه امکانات و وضع مادی ما نسبت به چند سال گذشته مان بهتر شده، اما حال دلمان به همان نسبت یا حتی با شیبی تندتر ، وخیم تر شده و هیچ لذتی از زنده بودن و زندگی کردن در این خانه و خانواده نمیبریم. برای دعواها و قهر ها و غر زدن ها به هیچ دلیل خاصی احتیاج نداریم، کل خانواده به طور خودکار روی همین موود تنظیم شده ایم.

چند شب پیش که داشتیم توی جاده به سمت خانه می آمدیم به باغ های کنار جاده و ویلاهای غرق نور های رنگی خیره شده بودم و با خودم میگفتم : توی اینهمه نور و رنگ و لعاب و ساختمانهای قشنگ و سردرهای باشکوه، "دل ها"ی ساکنان این کاخ های کوچک و بزرگ در چه حال اند؟

بله هر کدام در نوع خود کاخ هستند، حداقل در مقایسه با زندگی خیلی ها، حتی آن خانه باغ های کوچک و نقلی هم به اندازه کاخ، خودنمایی میکنند.

اما من بعید میدانم حال دلها خوب باشد، حداقل اگر ضرب المثل "مشت نمونه ی خروار" را در این مورد بخواهیم صادق بدانیم، میشود از حال خودم و اطرافیانم به حال جمع کثیری از مردم پی ببرم. گاهی رشک میبرم به حال دیوانه ها و مجنون هایی که انگار اصلا در وادی این دنیا نیستند و از هیچ چیز خوب و بدش خبر ندارند، نه از کوخ نشینی و بدبختی اش چیزی میفهمند و نه از دردسر های کاخ نشینی اش و نه حتی از دغدغه های قشر متوسط آویزان از خط فقرش!

ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد

بزن بر طبل بی عاری که آن هم عالمی دارد

نمیدانم میرسد آن روزی که کمی حال دلهای ما هم خوب شود، یا نه؟!