یکی میگفت نوشته هایت مخاطب خاصی دارد؟

گفتم نه جانم، نوشته های سوانت هیچ مخاطب خاصی ندارد، حتی مخاطب عام هم ندارد.

مینویسد که حرف هایش سر دلش سنگینی نکنند، غمباد نشوند.

در زمان هایی نه چندان دور، که لایو و استوری و پست های رنگارنگ و عکس های ادیت شده با اسنپ چت و هزارجور ابزار خودنمایی و دلبری های خز و خیل دیگر نبود، علما و صلحا و عشاق و زرد ها و سبز ها و قرمز ها و موافق و مخالف ، توی وبلاگ ها جولان میدادند. به مرور زمان و با آمدن رقبا، کرکره ی وبلاگ ها پایین کشیده شد.

تک و توک،  هستند  آنهایی که هنوز مینویسند.

چرا مانده اند را دقیقا نمیدانم اما انگار همه شان (غیر از وبلاگ های فروشگاهی و ...) بوی خاطره میدهند. انگار همه ی آنهایی که مانده اند؛ یک جایی ، یک زمانی ، کسی را لابه لای این سطر ها گم کرده اند. مدام بالا پایین میکنند، مینویسند و پاک میکنند تا شاید گم شده را پیدا کنند. هر چند همه شان توی این رسانه های پر طرفدار خانه ای نو بنا کرده اند و دوست و آشنا پیدا کرده اند و  حتی بعضی هایشان به درجه ی عالی شاخیّت (شاخ بودن (: ) هم رسیده اند، اما از وبلاگ نویسی هنوز دل نکنده اند، هر از گاهی سری به خانه ی قدیمی میزنند، آب و جارو میکنند ، مینشینند پشت پنجره، خاطره بازی میکنند و توی دلشان منتظرند و امیدوار که شاید آن گم شده ای که در بین آن همه نشانه ی نمایان رسانه های دیگر پیدایش نکرده اند و  پیدایشان نکرده، بخواهد سری به خاطره خانه ی قدیمی بزند و ...

بله، حق داشت، اینجا نوشته های همه، بوی خاطره میدهند. شاید خاطرات یک مخاطب خاص.

شاید هم اینها همه خیالبافی های سوانت باشد، برای توجیه کردن حرف همان شخص. اما نه، راست میگفت. سوانت هم بوی خاطره را از نوشته ها میفهمد، بوی خاطره می آید...

نوشته های سوانت اما مخاطب ندارد، حرف هایی است که وقتی داشت توی دلش جا میداد اضافه آمده و سرریز شده اینجا.

نه خاص و نه عام، مخاطب ندارد...!