Savante

مرکز حفظ و نشر دلنوشته های خودم...

۸ مطلب با موضوع «خط خطی ها» ثبت شده است

آخر سالی

آخر سال است. این ۱۳۹۹ مریض احوال هم بالاخره دارد تمام میشود. مریض بود و مرا هم مبتلا کرد. کلا این دهه ی آخر قرن، اول و آخرش برای من ابتلاء بود. خوب بود راضی ام. ابتلائات هم برکت دارند. اثرشان توی زندگیمان جاری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)
ماهی سیاه کوچولو...!

ماهی سیاه کوچولو...!

شاید او میخواست برود دنیا را کشف کند... اما من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

چالش بین جان و تن...

حرف قشنگی بود، اینکه میگفت: گاهی اوقات جان و تن رودرروی هم می ایستند و باهم میجنگند

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

ما زن ها، هیچوقت شعری نگفته ایم

ما زن ها...

ما زن ها شعری نگفته ایم

دلمان را روی کاغذ نیاورده ایم

نه بخاطر اینکه هیچوقت مجنون نبوده باشیم

نه بخاطر اینکه هیچوقت عاشق نشده باشیم

و نه حتی بخاطر ظلم تاریخی "بیسوادی"...

نه اینها همه توهمات است

زن ها هم عاشق شده اند و

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)
رو به زوال...

رو به زوال...

همه چیز دارد با سرعت برق و باد رو به زوال میرود. ده، پانزده سال پیش اگر کسی به سوانت میگفت در چشم بهم زدنی همه ی روزهای خوش جوانی اش سپری خواهد شد و اصلا نخواهد فهمید کی جوانی اش به سر آمد، پوزخندی بهش میزد و میگفت: برو عامو سرت جایی خورده لابد، داری چرند و پرند میپراکنی! اووووه یک عالم فرصت هست هنوز!!! اما حالا... حالا واقعا میفهمد گذر عمر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

مخاطب خاص

یکی میگفت نوشته هایت مخاطب خاصی دارد؟

گفتم نه جانم، نوشته های سوانت هیچ مخاطب خاصی ندارد، حتی مخاطب عام هم ندارد.

مینویسد که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

وقتی همه چیز خوب است الّا حال دلت...

شاید اولین باری که شنیدم "مادیات خوشبختی نمی آورد"  توی دلم به طرف گفتم  "خفه شو انقد زر نزن"!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)
"تنهاییِ سوانت..."

"تنهاییِ سوانت..."

سوانت از هیچ چیز نمی ترسد، نه از تاریکی و شب، نه از سوسک و مارمولک و عقرب، نه از آدم های مشکوک  و قاتل و جانی شهر، نه از رعد و برق، نه از سگ و موش، و نه از تنهایی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)