Savante

مرکز حفظ و نشر دلنوشته های خودم...

تنهایی ام را با تو قسمت میکنم

قسمت کردن تنهایی با دیگران امکان پذیر نیست. اما ذهن انسان ظاهرا از ترکیبات ناممکن استقبال میکند. مثل : زنده شدن با مرگ، التیام یافتن با زهر، خنک شدن با آتش و قسمت کردن تنهایی ها با دیگری!

گوش کنیم شعر م.ع بهمنی را. (بله گوش کنیم، مگر وقتی میخوانید متنی را، حتی بی صدا و در دل، صدایش در سر نمیپیچد ؟)

 

تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهمِ کمی نیست
گسترده تر از عالمِ تنهایی من عالمی نیست

غم آنقَدَر دارم که می خواهم تمامِ فصل ها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست

حوّای من! بر من مگیر این خودستایی را که بی شک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست

آیینه ام را بر دهانِ تک تکِ یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست

همواره چون من نه! فقط یک لحظه خوبِ من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست

من قصدِ نفیِ بازیِ گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزادِ کویرم شبنمی نیست

شاید به زخمِ من که می پوشم ز چشم شهر آن را
در دست های بی نهایت مهربانش مرهمی نیست

شاید و یا شاید هزاران شایدِ دیگر اگر چه
اینک به گوشِ انتظارم جز صدای مبهمی نیست

 

شاعر : محمد‌‌‌ علی بهمنی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

خوابند وکیلان و خرابند وزیران...

هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم، خطه ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

غیر "تُ"

روی غیر  تُ نمیشود حساب کرد...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

آخر سالی

آخر سال است. این ۱۳۹۹ مریض احوال هم بالاخره دارد تمام میشود. مریض بود و مرا هم مبتلا کرد. کلا این دهه ی آخر قرن، اول و آخرش برای من ابتلاء بود. خوب بود راضی ام. ابتلائات هم برکت دارند. اثرشان توی زندگیمان جاری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

شوینده ی منطق...!

نمیدانم راست و درستش همین هاست که میگویند، یا سفسطه و آسمان ریسمان بافتن است که میگویند عشق کور و کر میکند! اما گمانم راست گفته باشند. آخر من گاهی اوقات با همین چشمانم دیده ام حتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)
ماهی سیاه کوچولو...!

ماهی سیاه کوچولو...!

شاید او میخواست برود دنیا را کشف کند... اما من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

چالش بین جان و تن...

حرف قشنگی بود، اینکه میگفت: گاهی اوقات جان و تن رودرروی هم می ایستند و باهم میجنگند

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

من موافق هر کسی ام که مخالف این حکومته...!

نمیدانم کی و کجا بود، قیافه ش هم یادم نیست،  نسبتش هم یادم نمی آید اما

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر

روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)

تنها مگر خدا برساند مرا به تو...

وقتی سوانت رو می آورد به شعر خواندن بی وقفه، یعنی حال و هوای دلش طوفانی است، با رگبار های پراکنده...

این هم یک شعر که شاعرش "زن" است!

 

از تو رسیده ام به خدا، از خدا به تو
تنها مگر خدا برساند مرا به تو

افتاده ام به دام بلایی به نام عشق...
ختم به خیر می‌شود این ماجرا به تو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Savante (سَوانْت)